حال من بد نیست ... و یعنی هیچ جای بدنم درد نمی‌کند ،

ولی اگر بخواهی حالم را عمیق‌تر جویا شوی
باید به تو بگویم که به‌هیچ‌وجه از زندگی خوشم نمی‌آید ...
زندگی برایم بی‌معنی و غیرقابل‌تحمل شده ..

من آدم بی احساس و دیوانه‌ای هستم ،
و نمی‌توانم به اعصابم مسلط باشم ...
دردهایم بزرگ‌تر از آنچه هست ،
در نظرم جلوه می‌کند و پیوسته به ضعف و تزلزل روحیه‌ی من کمک می‌کند ...
همیشه فکر می‌کنم ،

هیچ کاری را نمی‌توانم با ایمان و اعتماد انجام بدهم ..‌.
تزلزل و تردید ،
مثل سایه‌ی شومی روی اعمال و افکار من سنگینی می‌کند ،

و شخصیتم مثل یخی آب می‌شود ...
هیچ‌کس نیست که درد مرا بفهمد ،
و به من کمک کند فقط مرا همان‌طور که هستم بشناسد ...
آه .....
حالا می‌فهمم که درد بیگانگی ،
چه درد بزرگی است ...

🍃²⁷ دی ماهِ¹⁴⁰⁰🍃
⁰⁰.¹⁷
دیدگاه ها (۴۶)

تو دختر شدی ،برای زندگی بخشیدین و زندگی کردن

سرنوشت ما؛ یک روز یک جایی تمام شده است

حکایت جالبیست!! فراموش شدگان هرگز فراموش کنندگان را فراموش نمی کنند...

اما عزیز من ... برایت آرزو می‌کنم که هر وقت غمگین شدی ، شانه ای برای گریه کردن داشته باشی ...

🌱🍒این شعرا را برایت به یادگار می گذارم        دلی نوجوان را ...

ازدواج_موفق

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط